سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روشنگری و سربازان مدافعان حرم سایبری
 

 

رهبر انقلاب اسلامی: شورای نگهبان، چشم بینای نظام برای انتخابات است؛ در همه‌ی دنیا هم یک چنین چیزی وجود دارد -حالا اسمش چیز دیگر است؛ اینجا اسمش شورای نگهبان است- مراقبند، ببینند آن کسی که وارد میدان انتخابات میشود، نامزد انتخابات میشود، آیا صلاحیّت دارد یا نه؛ و باید احراز کنند صلاحیّت را؛ اگر دیدند که کوتاهی شده است و آدمی که صلاحیّت ندارد وارد شده، جلویش را میگیرند؛ این حقّ آنها است، حقّ قانونی آنها است، حقّ عقلی و منطقی آنها است؛ بعضی بیخود ایراد میکنند. بخشی از این حقّ‌النّاس، همین حقّ رأی شورای نگهبان است؛ همین حقّ نظارت استصوابی و مؤثّر شورای نگهبان است؛ این جزو حق‌النّاس است، این را باید رعایت کرد، این را باید حفظ کرد. 1394/06/18



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 94/10/28 توسط محمد مهدی

گفتگو با آیت‌الله خامنه‌ای درباره شخصیت شهید نواب صفوی

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، در آستانه‌ی بیست و هفتم دی‌ماه سالروز شهادت شهید سیدمجتبی نواب صفوی، بیانات معظم‌له را که در گفت‌وگویی درباره‌ی شخصیت این شهید بزرگوار در تاریخ بیست و دوم دی‌ماه سال 1363 ایراد شده است، بازنشر می‌کند.

* سؤال: چنانچه حضرتعالی مستحضرید اولین مبارزه‌ی مرحوم نواب صفوی پیش از آنکه جنبه‌ی سیاسی، نظامی داشته باشد جنبه‌ی فرهنگی داشت، به این معنی که ایشان اولین مبارزه را با افکار کسروی شروع کرد، حالا از نظر حضرتعالی تأثیر این حرکت در جامعه‌ی آن روز مخصوصاً در میان روشنفکران و علماء چگونه بود؟
* پاسخ: البته کاری که ایشان در مقابل کسروی انجام دادند یک کار فرهنگی فقط نبود، اتفاقاً کار سیاسی، نظامی، فرهنگی بود. نظامی بود برای اینکه خب کسروی را مضروب کرد و بعد هم یکی از یاران ایشان کسروی را کشت یعنی دو مرتبه از طرف نواب، کسروی مورد حرکت باصطلاح نظامی قرار گرفت. یکبار به وسیله‌ی خود ایشان که با کارد حمله کرد، یکبار هم به وسیله‌ی مرحوم امامی، سید حسین امامی، که با اسلحه زد و کسروی را عملاً نابود کرد. کار سیاسی هم بود، همانطور که قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهیت حرکت ضد دینی که کسروی هم یک تئوریسینها و طراحانش بود یک ماهیت سیاسی بود، هیچکس نمیتواند بگوید کسروی یک عنصر غیر سیاسی بوده، مگر کسی میتواند چنین چیزی را بگوید؟ خود کسروی یک عنصری بود که اصلاً حرکتش از آغاز، در مشروطیت و بعد از مشروطیت، تا آن روزی که کشته شد یک حرکت سیاسی بود و یکی از چهره‌های سیاسی ایران بود. پس مبارزه‌ی با کسروی فقط مبارزه‌ی با افکار ضد مذهبی او نیست، زیرا که همان افکار ضد مذهبی هم یک حرکت سیاسی بود و یک ریشه و منشأ سیاسی داشت. بنابراین کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبی فقط نبود، کار مذهبی، سیاسی بود و به همین شکل هم منعکس شد.

البته در اینکه تأثیرش در روشنفکرهای آن روز چگونه بود من میخواهم بگویم آن زمان که خب من نبودم، یعنی در صحنه نبودم و سن آن زمان هم اجازه نمیدهد که از نزدیک آن زمان را درک کرده باشم، آن طور که من بعدها فهمیدم دستگاه هم تبلیغات زیادی کرده بود. روشنفکرهای آن روز هم با دین و مسائل دینی و هر جلوه‌ی دینی به شدت بد بودند، آن زمان هنوز تفکر قرن نوزدهمی اروپا که معمولاً ما یک پنجاه سالی، صد سالی، شصت سالی بعد از اروپا همیشه روشنفکرهای ما حرکت میکردند، آن روز هنوز در کشور ما در اواسط قرن بیستم، تفکر قرن نوزدهمی اروپا رایج بود، تفکر ضد دینی، دین را مسخره دانستن، هر چیز دینی را بدون هیچ دلیلی محکوم کردن رایج بود. در دوران بعد از رفتن پهلوی حتی در کشور ما ادامه داشت، لذا هر چیزی که رنگ و بوی دین داشت، از نظر روشنفکرهای آن روز بدون هیچ استدلالی مطرود بود و نواب کسی بود که حرکتش صددرصد نشان داده میشد که صبغه و انگیزه‌ی دینی دارد. لذا بود که آنها قاعدتاً آن را نمیپسندیدند. در نوشته‌جاتی هم که آن وقت روز، بعضی از روزنامه‌ها و همچنین محافل روشنفکری آن روز برخوردی که با این قضیه کردند نشان داد که هیچ قبول ندارند مرحوم نواب را، تا مدتها کار را به جایی رسانده بودند و وضع تبلیغات علیه نواب را جوری حاد کرده بودند حتی گروههای سیاسی غیرمذهبی، که افراد مؤمن هم خیلی دوست نمیداشتند که منتسب بشوند به جریان نواب، برای خاطر اینکه گفته میشد آنها تروریستند و تروریسم غیر از یک حرکت سیاسی سازمان یافته است و یک حالت پرهیز، پرهیز طبیعی را به زیان نواب و جریان فدائیان اسلام در خیلیها بوجود آورده بودند تا سالها بعد. لذاست که من تصورم این است که کار مرحوم نواب از نظر روشنفکرهای آن روز کار مطلوب و خوبی به حساب نیامد و تفسیر خوبی رویش گذاشته نشد.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8587/C/khamenei-navab-002.jpg
* سؤال: بفرمایید تأثیر مبارزه‌ی فدائیان اسلام بخصوص در فاصله‌ی سالهای 1324،25 تا سال 1334 که در روز 27 دی همراه با یارانش مرحوم نواب به شهادت میرسد، در جریانهای سیاسی داخلی و نیز در فعل و انفعالات سیاسی استکبار جهانی چگونه بود؟
* پاسخ: یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب بود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی، این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعه‌ی مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.

مرحوم کاشانی که خب مظهر این حرکت محسوب میشد یعنی مظهر مردمی و دینی این حرکت محسوب میشد و الا مصدق را که عامه‌ی مردم نمیشناختند، به فدائیان و شخص نواب خیلی التفات داشت مرحوم کاشانی، بعد از جریان ترور رزم‌آرا روزنامه‌ها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزم‌آرا بود و با همان لحن مخصوص خودش مثلاً میگوید بی سوات، نمیدانم، یک چیزی، یک جمله‌ای محبت آمیزی، کلمه‌ی بی سوات را مرحوم آیت‌الله کاشانی زیاد تکرار میکرد در مقام شوخی و مزاح با افرادی که با آنها مخاطبش بودند، نشنیدید این را؟ ... بی سوات ... بله بی سوات با«ت»، این نشان دهنده‌ی آن حالت طیبت مرحوم آقای کاشانی بود یعنی نشان میداد که این جوانی که حالا دست هم روی سرش گذاشته و با محبت دارد بهش حرف میزند و شوخی هم میکند بهش میگوید بی سوات، این مورد توجهش است پس بنابراین از زدن رزم آرا مرحوم کاشانی استقبال میکند، این هم که قاتل رزم‌آرا است. یک چنین حمایتهای صریح و علنی را آدم آنوقت مشاهده میکرد معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیت‌الله کاشانی قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت میکند و اینها هم بی دریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهت گیریای که مجموعه‌ی مصدق و کاشانی گفتم بوجود میآورد تلاش میکردند و حرکت میکردند و در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتیکه بین اینها و مصدق اختلاف افتاد، که آن اختلافات تاریخچه‌ی مفصلی دارد و بعد دیگر به کلی بین اینها دشمنی و نقار برقرار شد ، تا اینکه حتی منتهی شد به زدن فاطمی که فاطمی را که جزو یاران نزدیک دکتر مصدق بود، فدائیان اسلامی زدند ترور کردند، به قصد کشتن البته، که خب منتهی او جان به در برد تا بعد دستگاه رژیم سلطنت او را کشتند ...
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8587/C/khamenei-navab-001.jpg
این بیانی که کردم همان بود، در حقیقت بیان مصداقی از همین فعل و انفعالات بود. یعنی شما ببینید از سال 29 تا 32 یعنی از سال ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالی که بر کشور ما سه سال و خرده‌ای که گذشت میدانید یکی از آن دوره‌های فوق‌العاده حساس کشور ماست. از لحاظ ارتباط با سیاستهای خارجی، این دوران دورانی است که سلطه‌ی قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم بهش میخورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهنها شسته و زدوده شده بود باز در ذهنها زنده میشود، مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند دیگر، در مشروطیت و در همه‌ی قضایا مردم همیشه توی صحنه‌ها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند، یک چیز عجیبی است اصلاً تاریخچه‌ی حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچه‌های استثنایی است. روی این هم کسی کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملتهای دیگر از لحاظ تعیین کنندگی مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملتهای جالبند از این جهت، خب در دوران رضاخانی به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر اصلاً مردم هیچ کاره‌ی محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئله‌ای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنه‌ها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از 29 تا 32، به این تعبیر، جزو دورانهایی بود که از این جهت خیلی حساس بود، ضربه‌ی به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمی بوسیله‌ی خود مردم، و یک نگاه تند به سلطه گران و به خارجیانی که در کار ایران دخالت میکنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتی که مردم از آن آنقدر نفرت داشتند اینها یک حوادث عجیبی است دیگر، یعنی جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست، در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثری بود یعنی در روی کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانی، پس طبعاً در قضیه‌ی خلع ید از انگلیسها، در قضیه‌ی نفت و در بقیه‌ی مسائل. پس میبینید که این دوران ده ساله‌ی عمر سیاسی و مبارزاتی مرحوم نواب یکی از مهمترین نشانه‌ها و آثارش حضور فعال و تأثیر فراوان در برهه‌ی سه چهار ساله‌ی بین 29 تا 32 است که از برهه‌های تاریخی کشور هم هست.

* سؤال: یک سؤالی الان به ذهن من خطور کرد خواستم آن را هم از حضرتعالی سؤال بکنم. سؤالم این بود که ایشان اندیشه‌اش و شخصیتش در حرکت اخوان‌المسلمین و ساختار فکری اخوان‌المسلمین تا چه میزان بود، با توجه به سفرهایی که به منطقه کردند؟
* پاسخ: ایشان تحت تأثیر اخوان‌المسلمین بود یعنی حسن البناء روی ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبه‌ی خودش روی دیگران اثر گذاشته بود. یکی از رهبران معروف سازمان آزادیبخش فلسطین به من گفتش که من در مصر، در آن سفری که نواب صفوی مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم رشته‌ی مهندسی داشتم درس میخواندم و داشتم درس میخواندم که مهندس بشوم و مشغول کارهایم بشوم، این آمد گفتش که تو داری درس میخوانی اینجا؟ برو فلسطین بجنگ، گفت من یکهو منقلب شدم به یک عده‌ای از جوانها در مصر سخنرانیهایی ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدی مشغول درس خواندنی؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئله‌ی فلسطین را جور دیگری کرد.

خیلی مرد قویای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیسها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوریای بود گوش ملک حسین را میگرفت فشار میداد.
منبع: http://farsi.khamenei.ir



برچسب‌ها: ملی شدن صنعت نفتشهید نواب صفویشهدای فدائیان اسلامحرکت فدائیان اسلام
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 94/10/28 توسط محمد مهدی

جدول | نکاتی درباره انتخابات

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار مردم قم در تاریخ 1394/10/19 با اشاره به مسئله‌ی «ماندگاری انقلاب»، حضور مردم در انتخابات را از عوامل این ماندگاری دانستند. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR نکات رهبر انقلاب درباره‌ی «انتخابات» در این دیدار را در جدول زیر مرور می‌کند.
دریافت جدول: عکس | PDF
نکاتی درباره انتخابات
مطرح شده در بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردم قم 1394/10/19
1 شرکت حدّاکثری در انتخابات مردم همه شرکت کنند در انتخابات حتّی آن کسانی که نظام را قبول ندارند برای حفظ کشور، برای اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند.
2 فواید حضور مردم در انتخابات شرکت در انتخابات موجب میشود که نظام جمهوری اسلامی تقویت بشود، پایداری و ماندگاری آن تأمین بشود، کشور در حصار امنیت کامل باقی بماند؛ ملّت ایران در چشم ملّتهای دیگر آبرو پیدا کند، اعتبارش بالا برود، در چشم دشمنانش ابّهت پیدا کند ملّت ایران.
3 رأی به فهرستهای قابل اعتماد در انتخابات ببینیم این فهرستی که به ما داده میشود، این فهرست را چه کسی دارد به ما میدهد. بدانیم اینها متدیّنند، بدانیم انقلابى‌اند، بدانیم در خطّند، در راه امامند، امام را واقعاً قبول دارند.
4 تلاش برای انتخاب درست همه سعی کنند درست انتخاب کنند. ممکن است این سعی به نتیجه برسد و انتخاب ما درست باشد؛ ممکن است سعی ما به نتیجه نرسد، غلط انتخاب کنیم، عیبی ندارد؛ خدای متعال از ما قبول خواهد کرد.
5 اهمیت مجلس شورای اسلامی مجلس خیلی مهم است؛ هم از لحاظ قوانین، هم از لحاظ ریل‌گذاری برای حرکت دولتها هم در مسائل بین‌المللی.
6 خصوصیات مجلس خوب مجلسی مستقل، آزاد و شجاع باشد ؛ همان‌جوری که مردم شعار میدهند، داخل مجلس شعار بدهند؛ همان‌جوری که مردم میخواهند، در داخل مجلس موضع‌گیری کنند.
7 اهمیت مجلس خبرگان آن روزی که رهبر فعلی در دنیا نباشد یا رهبر نباشد، آن روز باید مجلس خبرگان رهبر انتخاب بکنند؛ چه کسی را انتخاب خواهند کرد؟... کسی که کلید حرکت انقلاب دست او است.
8 تأثیر مجلس خبرگان در حفظ انقلاب آیا مجلس خبرگان کسی را انتخاب خواهند کرد که در مقابل هجمه‌ی دشمن بِایستد، به خدا توکل کند، شجاعت نشان بدهد، راه امام را ادامه بدهد؟ یا کسی را انتخاب میکنند که جور دیگری است؟
9 اهمیت شاخصهای انقلابیگری در انتخابات بدانیم شاخصها چیست، شاخصهاى انقلابیگرى را درست پیدا کنیم، در ذهن خودمان مشخّص بکنیم، از کسانى که مطّلع‌تر از ما هستند بپرسیم.
 



برچسب‌ها: جدولنکاتی درباره انتخابات رهبر انقلاباهمیت انتخاباتانتخابات مجلس خبرگان
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94/10/22 توسط محمد مهدی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سوال: برخی از فقهای شورای نگهبان کاندیدای نمایندگی مجلس خبرگان شده‌اند. بررسی صلاحیت کاندیداهای مجلس خبرگان با فقهای شورای نگهبان است. یعنی خود فقهای شورای نگهبان قرار است صلاحیت خودشان را تأیید کنند. آیا این کار معقول است؟

پاسخ اجمالی:
در صورتی که یکی از فقهای شورای نگهبان کاندیدای نمایندگی مجلس خبرگان شود طبق قانون حق نظارت و تصمیم گیری از جمله احراز صلاحیت نسبت به خود و رقبای خود در استانی که داوطلب نمایندگی آن است را ندارد. تبصرة 4 مادة 11 آیین‌نامة اجرایی قانون انتخابات مجلس خبرگان چنین مقرر کرده است: «چنانچه اعضاء شورای نگهبان داوطلب نمایندگی مجلس خبرگان گردند نمی‌توانند نسبت به انتخابات استانی که از آنجا داوطلب شده‌اند نظارت و اتخاذ تصمیم نمایند».

طرح مسأله:
با توجه به اینکه فقهای شورای نگهبان قانون اساسی از نظر قانون برای کاندیداتوری در انتخابات خبرگان رهبری منعی ندارند. و با عنایت به اینکه طبق اصل 99 قانون اساسی تشخیص شرایط یا احراز صلاحیت کاندیداهای خبرگان مانند سایر انتخاباتها بر عهده شورای نگهبان است؛ سوال این است که اگر یکی از فقهای شورای نگهبان کاندیدای نمایندگی خبرگان رهبری شود چه کسی باید صلاحیت وی را تشخیص دهد؟ معقول نیست که خودش صلاحیت خودش را تشخیص دهد!

پاسخ تفصیلی:
با توجه به اینکه این اشکال قبلا نیز مطرح بوده است [1]لازم است نکاتی در این زمینه ارائه شود:[2]
اولاً: در صورتی که یکی از فقهای شورای نگهبان کاندیدای نمایندگی مجلس خبرگان شود طبق قانون حق نظارت و تصمیم گیری از جمله احراز صلاحیت نسبت به خود و رقبای خود در استانی که داوطلب نمایندگی آن است را ندارد. تبصرة 4 مادة 11 آیین‌نامة اجرایی قانون انتخابات مجلس خبرگان چنین مقرر کرده است: «چنانچه اعضاء شورای نگهبان داوطلب نمایندگی مجلس خبرگان گردند نمی‌توانند نسبت به انتخابات استانی که از آنجا داوطلب شده‌اند نظارت و اتخاذ تصمیم نمایند». و این نظارت بر انتخابات به صورت مطلق تمام مراحل انتخابات را شامل می شود.
ثانیاً: اعضای شورای نگهبان برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس خبرگان رهبری به بررسی صلاحیت فقهی نیازی ندارند؛ زیرا شرط عضویت و انتخاب آنها به عنوان فقهای شورای نگهبان، فقاهت و اجتهاد آنهاست. بنابراین، اجتهاد آنها قبلاً تأیید شده است. به عبارت دیگر طبق فرض، قبل از اینکه کاندیدای خبرگان شود عضو فقهای شورای نگهبان بوده است؛ و عضو فقهای شورای نگهبان بودن همچنان که از نامش پیداست مشروط به فقاهت و اجتهاد است. پس اجتهاد او نیاز به اثبات مجدد ندارد. بر اساس تبصرة 2 مادة 11 آیین‌نامه اجرایی قانون انتخابات مجلس خبرگان موضوع اصول 5 و 107 و 108 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (مصوب جلسه مورخ 18/7/1361 شورای نگهبان): «کسانی که رهبر معظم انقلاب صریحاً و یا ضمناً اجتهاد آنان را تأیید کرده باشد، از نظر علمی نیازی به تشخیص فقهای شورای نگهبان نخواهند داشت.» باقی شرایط نیز توسط باقی اعضای فقهای شورای نگهبان بررسی و احراز می شود.
ممکن است به ذهن برسد که تأیید اجتهاد برخی از داوطلبان مجلس خبرگان، توسط رهبری سبب نفی انتخابی بودن رهبری و نقض اصل یکصد و هفتم می‌شود. ولی پاسخ این است که:
1-  شرط اجتهاد تنها یکی از شرایط است و تأیید رهبری، تأیید یک شرط است، نه تأیید تمام شرایط و تعیین صلاحیت نهایی. تشخیص سایر شرایط با شورای نگهبان است و ممکن است سایر شرایط اثبات نشود.
2- در صورت اثبات تمام شرایط معلوم نیست فرد مذکور در انتخابات پیروز شود.
3- در صورت پیروزی، شرایط اخلاقی خبرگان مانع از تخلف از قانون و زمینه‌ساز ادای وظیفه است.
4- خبرگان مستقل‌اند و رهبری دخالتی در انتخاب کردن یا انتخاب نکردن آنان ندارد.
5- خبرگان، رهبر بعدی را انتخاب می‌کنند، بنابراین، تأیید یک شرط از شرایط خبرگان کنونی توسط رهبر، ارتباطی با انتخاب رهبر کنونی ندارد.

رد احتمالات دیگر:
برای این سوال پاسخهای احتمالی دیگری نیز مطرح است که دارای اشکال است. به بررسی این پاسخها می پردازیم:
احتمال اول: عدم اختیار شورای نگهبان برای تشخیص صلاحیت:
1- اصلا تشخیص صلاحیت به عهده شورای نگهبان نیست. زیرا طبق مادة 8 و تبصرة مادة 2 قانون مزبور [مادة 2 قانون انتخابات و آیین‌نامة داخلی مجلس خبرگان] مرجع تشخیص صلاحیت و شرایط مورد نظر، سه نفر از اساتید معروف درس خارج حوزه‌های علمیه تعیین می‌گردند که به هر حال غیر از شورای نگهبان می‌باشد. پس این قانون که به تأیید شورای محترم نگهبان هم رسیده است گواه این است که نظارت مذکور در اصل 99 شامل مرحلة تعیین صلاحیت‌ها نمی‌گردد و الّا تعیین مرجع دیگری غیر از شورای نگهبان خلاف قانون بوده است.[3]

نقد و بررسی:
ولی پاسخ این است که «تعیین شرایط» با «تشخیص شرایط، تعیین صلاحیت و یا تشخیص صلاحیت»، متفاوت و مرجع آنها نیز مختلف است. تعیین شرایط یک کار قانون‌گذاری و تشخیص شرایط و تعیین صلاحیت یک کار نظارتی است. مرجع تعیین شرایط خبرگان رهبری، در نخستین دورة شورای نگهبان و بعد از آن براساس اصل یکصد و هشتم، خود مجلس خبرگان است؛ اما مرجع تعیین و تشخیص صلاحیت داوطلبان عضویت در مجلس خبرگان، شورای نگهبان است و مجلس خبرگان و هیچ نهاد دیگری حق تعیین صلاحیت خود را ندارد؛ زیرا با فلسفة نظارت سازگار نیست.
ارائة گواهی سه نفر از استادان معروف درس خارج حوزه‌های علمیه، به معنای نفی بررسی صلاحیت‌ها توسط شورای نگهبان نبوده است؛ زیرا براساس ماد? 16آیین‌نامة اجرایی قانون انتخابات مجلس خبرگان موضوع اصول 5 و 107 و 108 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران( مصوب جلس? مورخ 18/7/1361 شورای نگهبان): «شورای نگهبان ظرف ده روز از تاریخ وصول مدارک داوطلبان هر استان رسیدگی لازم معمول و نظر خود را به وسیلة هیئت نظارت مرکزی به ستاد انتخابات کشور اعلام می‌دارد». و بنابر مادة 65 همان آیین‌نامه، «هیئت مرکزی نظارت شورای نگهبان بر کلیة مراحل و جریان‌های انتخاباتی و اقدامات وزارت کشور که در امر انتخابات مؤثر است و هیئت‌های اجرایی و آنچه مربوط به صحت انتخابات می‌شود، نظارت خواهد کرد.»
به علاوه، تشخیص واجد بودن شرایط با گواهی سه نفر از استادان معروف درس خارج حوزه‌های علمیه، مربوط به اولین دوره انتخابات خبرگان و قبل از بازنگری قانون اساسی است که نظارت بر انتخابات خبرگان رهبری جزء اصل نود و نهم نبود، ولی در شورای بازنگری قانون اساسی، اصل نود و نهم تغییر کرده و نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان به شورای نگهبان و تشخیص صلاحیت داوطلبان آن کلاً به فقهای شورای نگهبان واگذار شده است.
از سوی دیگر، بررسی صلاحیت توسط مراجع و علما و اساتید، کلی، نامشخص، بدون ضابطه و اختلاف برانگیز است؛ زیرا مراجع و علما متعدد‌ند و تشخیص مراجع، خود مشکل دیگری است، چون در حوزة علمیه هیچ نهاد رسمی برای بررسی اجتهاد وجود ندارد و اساساً اجتهاد مانند سایر مدارج علمی، گواهی خاصی ندارد. در صورت نیاز به بررسی اجتهاد و ارائة گواهی و مدرک آن، زمان بیشتری لازم است که با محدودیت زمانی انتخابات سازگار نیست. به تعبیر دیگر، اجتهاد یک مدرک تحصیلی نیست و مرجع اعطایی ندارد. بنابراین، یک مرجع قانونی و خبره برای تشخیص صلاحیت داوطلبان مجلس خبرگان رهبری لازم است تا موجب اختلاف در تشخیص نشود و در شرایط کنونی، بهترین مرجع قانونی شورای نگهبان است.

احتمال دوم: تشخیص صلاحیت با خود خبرگان
برخی مدعی‌اند براساس قانون اساسی رسیدگی به صلاحیت داوطلبان مجلس خبرگان بر عهده خود خبرگان است و آنان می‌توانند این مسئولیت را به نهاد دیگری واگذار کنند.[4]

نقد و بررسی:
اما همانطور که گفتیم بعد از بازنگری 1368 و تغییر اصل نود و نهم قانون اساسی، این اصل با صراحت تمام نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان را نیز بر عهده شورای نگهبان گذاشته است. علاوه بر اینکه همان اعضای اولین دورة مجلس خبرگان که براساس قانون قبلی انتخاب شده بودند، شورای نگهبان را به عنوان مرجع تشخیص شرایط تعیین کردند؛ زیرا «در آخرین اجلاس مجلس خبرگان دوره اوّل (24/5/1369)، وظیفة تشخیص شرایط احراز نمایندگی این مجلس بر عهدة فقهای شورای نگهبان گذارده شد و در مواردی که شناسایی کامل حاصل نبود، پیش‌بینی سنجش معلومات (امتحان) فقهی شد.»[5].
در همان شورای بازنگری دلیل این مسئولیت نیز بیان شده است: «تشخیص صلاحیت داوطلبان هم به عهدة فقهاء شورای نگهبان گذاشته شد؛ به خاطر اینکه مسئله فقه مطرح است و اینکه می‌توانند تشخیص شرایط بدهند یا نه؟ غیرفقها گفتند نمی‌تواند.»[6]
در مذاکرات شورای بازنگری تصریح شده که منظور از نظارت شورای نگهبان در اصل 99 قانون اساسی تشخیص صلاحیت است.

نکته:
 برخی گفته اند تشخیص اجتهاد توسط شورای نگهبان، ناقض اصل ششم است. مردمی بودن حکومت با دخالت‌های شورای نگهبان در انتخابات بسیار کم‌رنگ می‌شود و مردم را از شرکت در انتخابات بسیار دلسرد می‌کند. آنچه در اصل‌نود و نهم ذکر شده نظارت شورای نگهبان بود بر انتخاب رئیس‌جمهور، انتخابات مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آرای عمومی و همه‌پرسی؛ و ظاهر لفظ و منظور از آن نظارت بر حسن جریان انتخابات و جلوگیری از تقلبات و تخلفات بود، و نسبت به انتخاب خبرگان نیز به طور کلی ساکت بود... .[7]

پاسخ این است که:
1- اصل ششم قانون اساسی ارتباطی با انتخابات خبرگان رهبری ندارد؛ زیرا تمام انتخابات در این اصل ذکر شده؛ ولی انتخابات خبرگان ذکر نشده است. بر اساس اصل ششم: «در جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ امور کشور باید به‏ اتکاء آراء عمومی‏ اداره‏ شود، از راه‏ انتخابات‏: انتخاب‏ رئیس‏‌جمهور، نمایندگان‏ مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏، اعضای‏ شوراها و نظایر اینها، یا از راه‏ همه‌‌پرسی‏ در مواردی‏ که‏ در اصول‏ دیگر این‏ قانون‏ معین‏ می‌گردد.»
2-ادعای انتخابی نبودن شورای نگهبان ناصواب است؛ زیرا هیچ شخصی در جمهوری اسلامی بدون دخالت مستقیم یا غیرمستقیم مردم انتخاب نمی‌شود. مردم مستقیماً خبرگان را انتخاب می‌کنند و خبرگان مردمی، رهبر را برمی‌گزینند (مصداق رهبری را تشخیص می‌دهند) و رهبر شش فقیه شورای نگهبان را انتخاب می‌کند. مردم نمایندگان مجلس را مستقیماً انتخاب می‌کنند و مجلس شش حقوق‌دان شورای نگهبان را بعد از معرفی رئیس قوة قضائیه برمی‌گزیند.
3- شورای نگهبان، جزئی از این نظام مورد قبول مردم است[8]  و بر اساس قانون اساسی بر انتخابات نظارت می‌کند،[9] قانون اساسی در چارچوب راه‌کارهای قانونی این نظام مردمی تدوین شده و در همه‌پرسی به تأیید مردم رسیده است؛ قانون نظارت بر انتخابات را نیز نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی تصویب کرده‌اند. بنابراین، نظارت شورای نگهبان هیچ منافاتی با مردمی بودن حکومت ندارد. علاوه بر آن، نظارت همواره برای بررسی و صحت عمل است و این نه تنها سبب دلسردی مردم نمی‌شود؛ بلکه تضمینی برای صحت انتخابات و مشوقی برای حضور هرچه بیشتر مردم است.



[1] خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، کد خبر: 247855، تاریخ:14/08/1384، ساعت:14:50. (Iranian Labour News Agency (ILNA
[2] این پاسخ با اقتباس از مقاله سیداحمد مرتضایی، بررسی نظارت شورای نگهبان بر انتخابات خبرگان، معرفت حقوقی، سال اول، شماره اول، پاییز 1390، صفحه 171 ـ 196 می باشد.
[3] قاسم شعبانی، حقوق اساسی و ساختار حکومت جمهوری اسلامی ایران، ص 181.
[4] سیدمصطفی تاج زاده، «در بارة نظارت استصوابی»، نظارت استصوابی، ص46.
[5] محمدرضا تاجیک، «خبرگان، جمهوریت و نظارت»، نظارت استصوابی، ص73.
[6] محمد مؤمن، اداره‌ ک‍ل‌ ق‍وانین‌، اداره‌ ت‍ن‍دن‍ویسی [م‍ج‍ل‍س‌ ش‍ورای‌ اس‍لامی‌]، جلسه سی و دوم.
[7] حسینعلی منتظری، جزوه «ولایت فقیه و قانون اساسی»، فصل پنجم، بند «ب»، ص31 (7تیر ماه 1377).www.montazeri.com .
[8] ر.ک: اصل اول قانون اساسی.
[9] بر اساس اصل نود و نهم «شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همه‏پرسی را بر عهده دارد».

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم / گروه حقوق

منبع: اندیشه قم



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94/10/22 توسط محمد مهدی
معرفی یک شاگرد مکتب خمینی(ره)؛
نیروهای امنیتی رژیم آل‌سعود، در پی سخنرانی آتشین آیت‌الله شیخ "نمر النمر" در نماز جمعه "العوامیه" عربستان، وی را ترور کرده و با مجروح‌کردن او، پیکر نیمه‌جانش را به مکان نامعلومی منتقل کردند؛ اقدامی که به شعله‌ور شدن آتش قیام مردم انقلابی "الشرقیة" و شهادت و جراحت بسیاری از آنان انجامید و به بحرین نیز کشیده شد. دادگاه عربستان، امروز برای او که مدت‌هاست دربند است، حکم اعدام صادر کرد.
گروه بین الملل مشرق- شیخ "نمر باقر النمر" ‌روحانی شیعی برجسته عربستانی، در سال 1379 هجری قمری مصادف با 1968 میلادی، در شهر "العوامیه" در استان القطیف در شرق عربستان در خانواده‌‌ای اهل علم و دین، به دنیا آمد که از آن علمایی چون "آیت‌الله شیخ محمد بن ناصر آل نمر" (قدس سره) و خطبای حسینی چون جدش حاج "علی بن ناصر آل نمر" سر بر آورده بودند.



تحصیلات مقدماتی و هجرت برای تحصیل علوم دینی
تحصیلات مقدماتی خود را در همان شهر العوامیه به پایان رساند و در سال 1400 هجری قمری مصادف با 1989 میلادی، برای آشنایی نزدیک‌تر با انقلاب اسلامی ایران و تحصیلات حوزوی ابتدا به ایران مهاجرت کرد تا در تهران در حوزه علمیه حضرت قائم(عج) حضور پیدا کند که در همان سال توسط آیت‌الله سید محمدتقی مدرسی در تهران تأسیس شده بود.




شیخ نمر پس از 10 سال تحصیل در حوزه علمیه حضرت قائم(عج)، عازم سوریه شد و در حوزه علمیه حضرت زینب(ع) برای ادامه تحصیلات حوزوی و علوم دینی نام نوشت و در حضور اساتید این حوزه به تحصیل پرداخت.


 

وی دوره کتاب‌های اصولی از جمله "اصول" المظفر، "رسائل" شیخ انصاری و "کفایة" آخوند خراسانی را گذراند و در علم فقه نیز "اللمعة الدمشقیة" نوشته شهید اول، "جامع المدارک" خوانساری، "مکاسب" شیخ انصاری و "مستمسک العروة الوثقى" سید حکیم و دیگر کتاب‌های فقهی را مطالعه کرد.

وی در طول مدت تحصیل علوم حوزوی خود در تهران و سوریه در محضر اساتیدی حضور یافت، از جمله:
- بحث خارج نزد آیت الله سید محمدتقی مدرسی در تهران
- بحث خارج نزد آیت الله سید عباس مدرسی در سوریه
- بحث خارج نزد آیت الله خاقانی در سوریه
- دروس عالیة نزد علامة شیخ صاحب الصادق در تهران
- درس "لمعة" نزد علامة شیخ وحید افغانی

همچنین اخلاق را نزد آیت‌الله شیرازی در شهر مقدس قم فراگرفت و به این ترتیب به درجات بسیار بالایی در اجتهاد است دست یافت و اجازه تدریس در مراکز علوم دینی و مذهبی را پیدا کرد.

وی اکنون از جمله معروف‌ترین و شایسته‌ترین مدرسان علوم مذهبی و دینی در حوزه‌های علمیه به شمار می‌آید که حتی در حوزه‌های علمیه ایران و سوریه به تدریس کتاب‌هایی همچون کتاب "اللمعة الدمشقیة" و کتاب "جامع المدارک" و "مستمسک عروة الوثقى" و "الحلقات" شهید سید محمدباقر صدر پرداخته است.

شیخ نمر سال‌ها اداره حوزه علمیه حضرت قائم(عج) در تهران و سوریه را برعهده داشت و تلاش بسیاری برای توسعه و پیشرفت این مراکز انجام داد.



پس از بازگشت به عربستان مرکز مذهبی "الإمام القائم(عج)" را نیز در العوامیه تأسیس کرد که در واقع سنگ‌بنای "مرکز اسلامی" در سال 1422 هجری قمری مصادف با 2011 میلادی بود.



خصوصیات اخلاقی آیت‌الله
از جمله خصوصیات اخلاقی وی را باید بلندمنشی و وسواس او در مراعات و حفظ اصول و مبادی و ارزش‌های دینی ملاحظه کرد که بازتاب آن به‌خوبی در خط مشی فکری و جهادی‌اش آشکار است.
 


آیت‌الله نمر النمر، تسلط شگرفی بر روند تحولات جاری منطقه‌ای دارد


همچنین شیخ، از دیدی باز و آگاه نسبت به حوادث جاری پیرامون خود چه در عربستان و چه در منطقه برخوردار است و همین موجب شده تا دارای دید تحلیلی دقیقی از جریان امور در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی باشد که یکی از دلایل آن بنا به گفته وی ارتباط عمیق وی با قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام است که همواره روشنگر راه وی در زندگی بوده‌اند.



فعالیت‌های سیاسی و بازداشت‌ها توسط رژیم سعودی
رژیم عربستان سعودی در حالی شیخ نمر باقر النمر را در سال 2012 بازداشت کرد که پیش از این نیز دو بار و طی سال‌های 2006 و 2008 میلادی، شیخ را بازداشت کرده بود.

نخستین بازداشت شیخ نمر به می 2006 میلادی بازمی‌گردد، هنگامی که شیخ به محض بازگشت از سفر کوتاه‌مدتش به بحرین و بازگشت به عربستان، به دلیل مشارکت در همایشی بین‌المللی قرآن کریم از سوی نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد.

اتهام شیخ این بود که در این همایش، در عریضه‌‌ای، از رژیم سعودی خواسته بود به "قبرستان بقیع" رسیدگی کرده، مذهب "تشیع" را به رسمیت شناخته و شیوه‌‌های آموزشی و درسی کنونی حاکم بر عربستان را تغییر داده یا لغو کند؛ همین.

اما بازداشت مجدد شیخ نمر، به 23 آگوست 2008 میلادی بازمی‌‌گردد که در شهر "القطیف" به دست نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد. این بار اتهام شیخ برای بازداشت بنابر ادعای رژیم سعودی درخواست از شیعیان مناطق شرقی عربستان برای آماده‌شدن به منظور دفاع از خود و جامعه خویش بود که رژیم ادعا می‌‌کرد، این سخنان نمر به معنی تحریک شیعیان عربستانی برای جدایی از حکومت مرکزی بود.

رژیم سعودی از بیم قیام مردمی و خشم و غضب شیعیان مناطق شرقی عربستان شیخ نمر را 24 ساعت پس از بازداشت آزاد کرد.



اقامه نماز جمعه در العوامیه از برنامه‌های هر هفته آیت‌الله نمر النمر است


این روحانی برجسته عربستانی یک بار دیگر در مارس 2009 میلادی در معرض بازداشت قرار گرفت.


دیدگاه های نمر در قبال آل‌سعود

شیخ نمر همواره در خطابه‌‌هایش رژیم سعودی را به اعمال "سیاست‌‌های تبعیض‌آمیز طایفه‌ای سازمان‌یافته و منظم به‌ویژه در مناطق شرقی عربستان و به‌خصوص در دو منطقه "الاحساء" و "القطیف" متهم می‌کرد که حدود یک قرن است، بر این مناطق حاکمیت دارد.

وی همواره و بارها تأکید داشته که از گفتن کلام حق، بیم و واهمه‌ای ندارد حتی اگر در این راه بازداشت شده، وارد زندان شود و تحت شدیدترین شکنجه‌ها و آزارها و اذیت ها تا سرحد شهادت قرار گیرد.

شیخ نمر توهین به کرامت شهروندان عربستانی به‌ویژه شهروندان شیعی عربستان که از دید رژیم سعودی شهروندان درجه دو این کشور به شمار می‌آیند و فاقد هرگونه حق و حقوق شهروندی هستند، رد و تأکید می‌کند که از کرامت و حقوق شهروندان شیعی عربستانی حمایت خواهد کرد.

وی بارها در این ارتباط تأکید کرده است که در خط اول رویارویی با ظلم و جور رژیم سعودی قرار می‌گیرد چون اعتقاد دارد بدون مبارزه و تلاش نمی‌‌توان به حقوق مورد نظر خود دست یافت و عدالتی در کشور برقرار نخواهد شد و شهروندان نمی‌توانند آزاد زندگی کنند.

شیخ نمر در این‌باره در سخنان خود با استناد به خطبه "جهاد" امیرالمؤمنین علی(ع) تأکید دارد که به عدالت جز از طریق جهاد دست نخواهیم یافت و حق جز با از خود گذشتگی و جهاد و شجاعت به دست نخواهد آمد.

وی در خطبه‌های نماز جمعه خود نیز بارها گفته است که شیعیان عربستان، دیگر در برابر توهین‌ها و تعدی‌ها و تجاوزات آل‌سعود سکوت نخواهند کرد و در این باره خطاب به آل‌سعود گفت که "ما ساکت نمی‌مانیم که هر آنچه بخواهید بر سر ما بیاورید؛ هر آنچه بخواهید انجام دهید و کرامت و شخصیت ما را که با ارزش ترین چیز در زندگی ماست، زیر پا بگذارید".


شیخ نمر همچنین از مطبوعات و رسانه‌های سعودی به دلیل وابستگی و تبعیت آنها از رژیم سعودی و تبدیل‌شدن آنها به بوق تبلیغاتی آل‌سعود به‌شدت انتقاد می‌کند.

وی تصریح می‌کند که مفتی‌های وهابی، ساخته و پرداخته آل‌سعود هستند. به گفته شیخ نمر، آل سعود به مفتی‌های وهابی پول می‌دهند تا با دامن‌زدن به اختلافات طایفه‌ای و مذهبی و ایجاد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت، آنها را به خود مشغول کنند و با ایجاد تفرقه مذهبی و طایفه‌ای و قبیله‌ای به حاکمیت خود بر عربستان و غارت و چپاول ثروت‌های آن ادامه دهند.

شیخ نمر النمر در یکی از خطبه‌هایش به خاطر مواضع و دیدگاه‌های تندش در قبال رژیم سعودی گفت که "می‌دانم فردا برای بازداشت من به سراغ خواهید آمد. خوش می‌آیید! این منطق و راه و روش شماست: "بازداشت" و "شکنجه" و "کشتار"؛ ما از قتل و کشتار نمی‌هراسیم. ما از هیچ چیز نمی‌ترسیم."

وی در قبال سرکوبگری های رژیم سعودی و مخالفت این رژیم با برگزاری تظاهرات‌ مسالمت‌آمیز و تجمع‌های اعتراض‌آمیز تأکید می‌کرد که "همواره به دنبال راه‌های دیگری برای ادامه اعتراضات خود و احقاق حقوق‌مان خواهیم بود و تظاهرات، یکی از این راهکارهاست".

این روحانی عربستانی را باید از جمله دشمنان سرسخت "نایف بن عبدالعزیز" ولی‌عهد سابق رژیم سعودی برشمرد. شیخ نمر، همواره انتقادات شدیدی را به وی وارد می‌کرد.

وی در یکی از خطابه‌هایش شاهزاده نایف بن عبدالعزیز را به علت شدت خشونت و قساوت و ظلمش علیه مردم عربستان به طور اعم و شیعیان به طور اخص، طاغوت و ستمگری خواند که در قبرش شکنجه خواهد شد و آتش او را خواهد سوزاند و کرم‌ها او را خواهند خورد. او در همین خطبه تأکید کرد که از مرگ نایف خوشحال خواهد شد.

وی همواره در خطبه‌های نمازجمعه و خطابه هایش نه تنها از آل سعود انتقاد می‌کند بلکه از منتقدان سرسخت برخی از رژیم‌های عربی حوزه خلیج فارس از جمله آل خلیفه بوده است.



گلوله های برجامانده از عملیات تروریستی  علیه آیت الله نمر النمر



خون ریخته شده شیخ انقلابی بر زمین پس از ترور


پیکر خون آلود آیت الله پس از ترور

اکنون سؤال همه ناظران بین‌المللی و تحلیلگران منطقه‌ای این است که آیا صدور حکم اعدام آیت‌الله نمر النمر، می‌تواند جرقه‌ای بر بشکه باروت خشم ملت عربستان از استبداد و ستمگری روزافزون رژیم خونخوار سعودی و پایانی بر تاریخ سیاه حاکمیت وهابیت بر حجاز و خاستگاه اسلام باشد؟

 

منبع: http://www.mashreghnews.ir




برچسب‌ها: معرفی شیخ نمرشهادت شیخ نمرایت الله شیخ نمراخبار امروز
نوشته شده در تاریخ شنبه 94/10/12 توسط محمد مهدی
عوامل مؤثر در یادگیری
عوامل مؤثر در یادگیری دانش آموزان
1ـ خصوصیات یادگیرنده: در جهت دستیابی به نتایج مطلوب در یادگیری بایستی به خصوصیات فردی یاد گیرنده توجه شود. مهم ترین این ویژگی ها عبارتند از:
الف) داشتن امکانات حسی (بینایی، شنوایی...) و جسمانی در حد نیاز: بررسی ها نشان می دهد که حدود 2 درصد از دانش آموزان در شنوایی خود با مشکل مواجه هستند. بی توجهی به این نکته می تواند از پیشرفت تحصیلی آن ها جلوگیری کند. تحقیقات انجام شده روی کودکان و نوجوانان بزهکار نیز نشان می دهد که ضعف بینایی و شنوایی در این گروه چند برابر همسالان آن هاست.
ب) داشتن امکانات روانی (ذهنی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی): برای موفقیت در یادگیری، برخورداری از سلامت ذهنی، عاطفی و اخلاقی ضروری و اجتناب ناپذیر است. بررسی ها نشان می دهد درجه هوشبهر کودکان ثابت نیست و عوامل محیطی مناسب می تواند باعث ارتقای آن و بر عکس در صورت نامطلوب بودن شرایط محیط زندگی منجر به ضعف آن شود. در این جا می توان گفت دانش آموزان هوشمند با دارا بودن درک سریع، کنجکاوی سیری ناپذیر، اطلاعات عمومی مناسب، حافظه قوی، خزانه وسیع لغات، علاقه زیاد به کتاب و کسب تجربه های جدید، در یادگیری و تحصیل موفق تر هستند. به غیر از هوشبهر، ویژ گی های شخصیتی فراگیر نظیر میزان اعتماد به نفس تأثیر چشم گیری در پیشرفت تحصیلی دارد.
ج) داشتن علاقه و انگیزه برای یادگیری: میزان انگیزه و علاقه فراگیر به تحصیل و کسب علم از جمله عواملی است که در یادگیری نقش عمده ای دارد. در این میان بایستی به انگیزش پیشرفت و شیوه های تقویت آن پرداخت. انگیزش پیشرفت عبارت است از «گرایش همه جانبه به ارزیابی عملکرد خود با توجه به عالی ترین معیارها، تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت همراه است.» (فلد، رولند، کولد 1979). انگیزش پیشرفت یعنی این که «فرد تمایل دارد کاری را در یک زمینه بخوبی انجام دهد و عملکردش را در خودجوش ارزیابی کند.»
2ـ خصوصیات محیط خانوادگی: در سالهای اخیر تحقیقات متعددی به منظور شناسایی رابطه محیط خانوادگی در مورد موفقیت تحصیلی دانش آموزان انجام شده است. در این قسمت به برخی از نتایج پژوهش های مطرح شده اشاره می کنیم:
(وینتر، پل و داسیتروم، 1984) در بررسی های خود متوجه شدند مادران دانش آموزان تیزهوش نسبت به جمعیت کل زنان، وظیفه شناس و مستقل تر هستند و با برنامه ریزی های دقیق تر عمل می کنند. در مطالعه دیگری که توسط «لویپ وجی» (1987) صورت گرفت، مشخص شد که مادران دانش آموزان موفق و باهوش در برخورد با فرزندان بر ارتباط کلامی تکیه می کنند در صورتی که دیگر مادران بیشتر از تکنیک های ارتباطی فیزیکی و اشاره ای استفاده می کنند. نحوه ارتباط مادران گروه اول موجب غنی تر شدن خزانه لغات در فرزندان می شود که این نکته، آنان را در محیط آموزشی موفق تر خواهد کرد.
«دام بی کارنس» و «شوید» (1980) در مورد ویژگی های پدران و دانش آموزان موفق و باهوش ویژگی های زیر را مشاهده کرده اند:
1ـ پدر دانش آموزان موفق و باهوش در رابطه با مطالعه و وضع تحصیلی فرزندان بر فعالیت های شفاهی یا ارتباط کلامی با آنان تأکید بسیار دارند.
2ـ پدران در منزل به جای ارائه یک شخصیت منفعل و کناره گیر، شخصیتی فعال و پویا از خود نشان می دهند. «کارنان و گراسبوگ» (1987) ویژگی های خانواده دانش آموزان موفق و باهوش را «ارزش قائل شدن به روابط حمایتی متقابل، بیان آشکار افکار و احساسات در محیط خانواده و توجه به مشارکت و نظرخواهی از یکدیگر» معرفی می کنند. بررسی های دیگر نشان می دهد نوع تصور والدین از توانمندی های فرزندان خویش می تواند در تعیین وضعیت تحصیلی آنان نقش مؤثری ایفا کند؛ زیرا تصور مثبت از استعدادهای کودکان و نوجوانان منجر به تشکیل خودپنداری مثبت در آنان می شود و در این شرایط با افزایش میزان اعتماد به نفس زمینه برای پیشرفت تحصیلی آماده می شود. شیوه های تربیتی والدین نیز تأثیر بسزایی در وضع تحصیلی ایجاد می کند. نتایج پژوهش های متخصصان روان شناسی تربیتی نشان می دهد والدینی که مرتب فرزندان خود را طرد می کنند و یا از روش های تنبیهی برای ادب کردن آن ها استفاده می کنند بیشتر آن ها باعث تقویت منبع کنترل بیرونی در وجود فرزندان می شوند و چنان چه در مباحث گذشته یاد آور شدیم این نوع منبع کنترل منجر می گردد تا دانش آموزان از قبول مسوؤلیت ها فرار کنند. در وضعیت تحصیلی خویش دیگران را به جای خود مسؤول بدانند و در نتیجه فعالیت کمتری برای دستیابی به پیشرفت و موفقیت تحصیلی انجام دهند. علاوه بر موارد مطرح شده، وضعیت تحصیلی والدین، تعداد افراد خانواده، وضعیت اقتصادی، نوع ارتباط اجتماعی خانواده با دیگران و .... در شکل گیری وضعیت تحصیلی بسیار مؤثر است.
خانواده و موفقیت تحصیلی فرزندان
در جهت دست یابی به پیروزی تحصیلی فرزندان، والدین بایستی به نکات زیر توجه کنند:
ـ با ایجاد تفاهم و برخورد منطقی با یکدیگر ، محیطی آرام و مساعد برای تحصیل و یادگیری فرزندان به وجود آورند.
ـ به ارضای نیازمندی های جسمی، روانی، عاطفی و عقلی فرزندان توجه کنند.
ـ انتظارات به جا و منطقی از پیشرفت و موفقیت تحصیلی فرزندان خود داشته باشند.
ـ فرزندان را برای کسب نمره 20 در تنگنا و فشار روانی قرار ندهند.
ـ به حدود توانمندی، استعداد و تفاوت های فردی در بین فرزندان توجه کنند.
ـ با اهمیت دادن به کسب علم و مطالعه، نمونه عملی مناسبی برای فرزندان ایجاد کنند.
ـ در برابر موفقیت تحصیلی فرزندان از خود واکنش مثبت نشان دهند.
ـ ارتباط خود را با محیط مدرسه محکم کنند.
3ـ خصوصیات محیط آموزشی: شرایط و نوع امکانات محیط آموزشی، تعداد مناسب دانش آموزان در کلاس، سطح تحصیلی و رقابت بین دانش آموزان، نحوه تدریس و تجربه ارزشمند معلمان و .... می توانند موجب پیشرفت تحصیلی شوند و بر عکس بی توجهی به عوامل مطرح شده باعث افت تحصیلی دانش آموزان می گردد. نتایج و بررسی ها در روان شناسی آموزشگاهی نشان می دهد معلمی قادر به ایجاد زمینه پیشرفت تحصیلی است که خود خصیصه هایی چون: ایمان، کار، تزکیه، خلاقیت، تقوا، خویشتن داری، وجدان کار، مناعت طبع، سلامت جسم و روان، هماهنگی گفتار و کردار و ... را داشته باشد و هنگام تدریس به نیازها، علایق، تفاوت های فردی و رشد توانمندی های دانش آموزان توجه کند و نیز در ملزومات آموزشی، بر مواد درسی تسلط کافی داشته باشد و از ارزش های مطلوب در نحوه تدریس استفاده کند.
مدرسه و موفقیت تحصیلی دانش آموزان
برای دست یابی به پیروزی تحصیلی دانش آموزان، معلمان و مسؤولان مدرسه بایستی به نکات زیر توجه کنند:
ـ توانمندی های دانش آموزان را تقویت کنند.
ـ زمینه ترس از شکست و دست نیافتن به موفقیت را در آن ها از بین ببرند.
ـ برای تحریک انگیزه پیشرفت تحصیلی از روش های مستقیم و غیر مستقیم استفاده کنند.
ـ در روند یادگیری، مرتب آموخته های آن ها را ارزش یابی کنند.
ـ در فرایند تحصیل و یادگیری از مشارکت و فعالیت دانش آموزان استفاده کنند.
ـ ارتباط خود را با محیط خانواده از طریق برگزاری جلسات آموزش خانواده حفظ کنند.
زهره سعادتمند - دوازده رهنمود تربیتی، ص 92 -97

منبع: اندیشه قم




برچسب‌ها: اندیشه قممقالهعوامل مؤثر در یادگیری دانش آموزان
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 94/10/9 توسط محمد مهدی
تمرکز فکر
برخی از حکما، نظیر «دکارت»، مهمترین توانایی انسان را «درست راه بردن عقل» می دانند[1] و منظورشان دقیقا این است که فرد بتواند آن گونه که «اراده می کند و خود می خواهد بیاندیشد». چنان چه، شخصی بتواند موضوعی را برای اندیشیدن، انتخاب نموده و در قلمرو آن، تفکر کند و تا هر زمان که اراده کرده است، جریان فکر خود را تداوم بخشد، در حقیقت می توان او را فردی «متمرکز» نامید.
«پل ژاگو»، روانشناس فرانسوی معتقد است: «تمرکز فکری، عبارت از متوجه ساختن و ثابت نگاه داشتن فکر بر یک تصویر و یا مجموعه ای از اندیشه ها و افکار است.»[2]
به لحاظ تأثیراتی که تمرکز فکر بر موفقیت آدمی دارد، جوانان بیش از سایرین به این پدیده علاقمندند و مایلند که این توانایی در آن ها، ایجاد شود. این آثار در دو جنبه زندگی شخصی و زندگی اجتماعی قابل تبیین است: اولین پیامد برجسته تمرکز فکری، هدایت آگاهانه زندگی است. فرد به درستی می داند که از زندگی چه انتظاراتی دارد؟ و چگونه می تواند بدان ها پاسخ دهد؟ از جهت سلامت روانی نیز، موضوع تمرکز فکر، نقش تعیین کننده ای دارد. زیرا اولین ویژگی انسان سالم از لحاظ روحی، روانی، «ادراک روشن تر و کار آمد تر واقعیت» است و دومین ویژگی آن «آزاد اندیشی بیشتر نسبت به تجربه» می باشد.[3] و هر دو خصوصیت، همان گونه که مشهود است، به توانایی تفکر شخص، مربوط می شود، تأثیر دیگر «تمرکز فکری» را بر توانایی «حل مسأله»[4] می توان بیان کرد. این ویژگی که اولین بار به وسیله «جان دیویی» عنوان شد، عبارت است از «قابلیت شخص در این که، موقعیتی را که با آن روبرو شده به درستی بشناسد و بتواند راه حل مناسبی در آن زمینه ارائه کند»، «قدرت حل مسأله» بستگی کامل به بررسی همه جانبه موقعیت (مسأله)، بررسی راه حل ها و راه کارهای موجود و انتخاب بهترین راه کار ها و انجام راه حل مورد نظر دارد و این ها همه در پرتو فکر متمرکز انجام می پذیرد.
پرفسور «کارل سی شور» به عنوان یک روانشناس یادگیری می گوید: «شخص متوسط فقط ده درصد گنجایش طبیعی حافظه خود را به کار می برد و نود درصد آن را با بی اعتنایی به قوانین طبیعی حافظه ضایع می کند، این قوانین طبیعی عبارتند از «اثر»، «تکرار»، «تسلسل افکار» و «تمرکز فکر».[5]
در جنبه اجتماعی نیز می توان گفت، به لحاظ پیامد های خاصی که تمرکز فکر می آفریند. نظیر نظم و ترتیب، برنامه ریزی، حسن تدبیر و خود رهبری، فرد واجد این خصوصیات، به سهولت می تواند اعتماد و اطمینان جامعه را به خود جلب نماید.
جوانان متمرکز به جهت مناسبات و روابط موفق و سنجیده ای که با دیگران برقرار می کنند، بهتر از سایرین می توانند، شایستگی ها و کفایت های خویش را در عمل اثبات نمایند. آنان به خبوبی می توانند درباره هر موضوعی عمیقا بیاندیشند و هر زمان که اراده کنند، خود را از فکری به فکر دیگر، منتقل نمایند.
پیشنهاد ها و راهکارها
شناخت و به کار بستن توصیه های زیر، جوانان را در دستیابی به تمرکز فکر یاری می بخشد:
1. وجود رابطه منطقی میان برنامه ریزی و تمرکز فکر، نسل جوان را به ضرورت برنامه ریزی، واقف می کند. اطرافیان می توانند با مساعدت در زمینه برنامه ریزی و آموزش راه کارهای مفید در این مورد، افکار جوانان را به تمرکز نیرومندی، برسانند.
2. نماز، منشوری هزار وجه است که یک جلوه آن، تمرکز اندیشه می باشد، جوانان در پرتو نماز، نه تنها به معنویتی سرشار و عمیق دست می یابند بلکه با حضور قلب در نماز که خود تجلی تمرکز اندیشه برای یاد خداست، می توانند، این توانایی را به سایر بخش های زندگیشان، منتقل نمایند.
3. توجه نسل جوان به آثار ارزنده فردی و اجتماعی تمرکز فکر، انگیزه آنان را در حصول این امر، افزایش می دهد. تمرکز فکر، موجب ذخیره نمودن قوای روحی جوانان می شود و به این ترتیب آنان می توانند به نوعی «اقتصاد نیروی روانی» دست یابند.
4. مشاهیر بزرگ تاریخ، غالباً، اندیشه ای قوی و تمرکزی نیرومند، داشته اند. مطالعه زندگی نامه آنان، چگونگی رمز موفقیتشان و نیز تأثیر تمرکز فکر را بر پیشرفتشان، برای جوانان بازگو می نماید.
5. «خلوت شخصی»، فرصتی به جوانان می دهد تا علاوه بر آرامش و امنیت روانی، به تمرکز فکر نایل شوند. در چنین موقعیتی، آنان می توانند بهتر از هر زمانی دیگر به ارزیابی خود، زندگی و آینده بپردازد.
6. «تمرکز فکر» یکی از توانایی های شخصیتی است که جنبه اکتسابی دارد. تمرکز را می توان از تمرین هایی در دقایق کوتاه و لحظه های زودگذر، آغاز نمود و به تمرکز مداوم و مستمر نایل شد. ثبات و پایداری در انجام تمرین ها می تواند، نتیجه مطلوبی به بار آورد.
7. استفاده از «تلقین مثبت» در جهت «تمرکز فکر برتر»، سودمند است. جوانان با تلقین افکار و اندیشه هایی در زمینه هدف مطلوب (تمرکز) می توانند، این خصیصه ارزشمند را در خود تقویت نمایند.
8. در جریان زندگی، سعی کنید هیچ گاه استحکام روحی خود را از دست ندهید و اگر بعد از مشورت به انجام کاری تصمیم گرفتید، نگذارید مجرای فکرتان به هیچ وجه تغییر یابد.
9. اگر هنگامی که به کار معینی اشتغال دارید، به شما خبری دادند، سکوت خود را حفظ کنید و نگذارید توجهتان به آن مسأله معطوف شود و اگر سعی کردند که عقیده شما را در آن مورد جویا شوند، تسلط و تمرکز خود را حفظ نمایید.
10. از پرگویی و اظهار نظرهای بی مورد خود داری کنید زیرا فکر شما پراکنده و مانع تمرکز فکر می شود.
11. وضع راحتی به خود بگیرید، عضلات را شل کنید و چشم ها را ببندید و در ذهن خود تصویر عدد 1 را مجسم کنید و وقتی که موفق شدید به رقم 2 بپردازید تا 10.
12. چیزی که دارای شکلی ساده باشد مثلاً یک بطری را در فاصله یک متری خود قرا دهید و در ساختمان آن به خوبی دقیق شوید، گاه گاهی چشم ها را ببندید و شکل آن را مجسم کنید.
13. یک برگ کاغذ در دو مداد بردارید سعی کنید با یک دست دایره و با دست دیگر مربعی رسم کنید.
14. هنگامی که در روی یک عکس یا خاطرات خود دقیق می شوید، تصویر شخصی را در روح خود مجسم کنید، اگر کسی باشد که او را زیاد ملاقات می کنید به محض این که چشم ها را بستید فورا تصویر او در روح شما ظاهر خواهد شد. البته نباید منتظر باشید که در قدم اول به این منظور نائل گردید، بلکه باید چندین بار به تکرار آن بپردازید.[6]

[1]. محمد علی فروغی، سیر حکمت در اروپا، ص 122.
[2]. پل ژاگو، مانیتسیم شخصی، ترجمه مشفق همدانی، ص 242.
[3]. آبراهام مازلو، به سوی روانشناسی بودن، ترجمه رضوانی، ص 176.
[4]. problem solving
[5]. دیل کارنگی، ناطقین زبردست، ترجمه دکتر عظیم عالم زاده، ص 58.
[6]. پال ژاگو، قدرت اراده، ترجمه کاظم اعتمادی، ص 78.

محمد رضا شرفی - جوان و نیروی چهارم زندگی، ص53

منبع: اندیشه قم




برچسب‌ها: اندیشه قمتمرکز فکرمقالهجوان و تمرکز فکر
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 94/10/7 توسط محمد مهدی
گفت‌وگو با پروفسور دنیس رنکورت:

خیزش جوانان علیه سیاست‌های غرب

هشت آبان‌ماه حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دومین نامه‌ی خود خطاب به جوانان غربی را منتشر کردند که بازتاب‌های مختلفی در بین چهره‌های دانشگاهی کشورهای غربی به‌دنبال داشت. در این بین، برخی اساتید دانشگاهی در غرب نسبت به این نامه علاقه‌ی خود را نشان داده‌اند. پروفسور دنیس رنکورت یکی از این اساتید است. وی عضو هیأت‌علمی و استاد سابق فیزیک دانشگاه اوتاواست. وی پس از خواندن نامه‌ی رهبر معظم انقلاب، در نامه‌ای دیدگاه‌های خود را نسبت به نامه و شخصیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بیان کرده است.
دنیس رنکورت در نامه‌ی خود خطاب به رهبر انقلاب چنین نوشت:

«سید علی خامنه‌ای عزیز

درست است که من از نظر سن‌وسال جوان نیستم، اما نامه‌ی 29 نوامبر 2015 شما به جوانان غربی را با شیدایی و علاقه‌ی بسیاری خواندم. این نامه قلب و فهم مرا به هیجان آورد. ایران واقعاً از اینکه رهبری مانند شما دارد، خوشبخت است. ما در کانادا فقط سیاست‌مداران کوچک دورو، مغرض و خودشیفته‌ای داریم که برای نفع شرکت‌های بزرگ و خواسته‌های ایالات‌متحده رقابت می‌کنند و کسانی که در رسانه‌ی ملی شعارهای کلیشه‌ای می‌دهند. من واقعاً از تحلیل عمیق روان‌شناسانه و ژئوپلیتیکال شما در مورد ریشه‌های تروریسم بین‌الملل قدردانی می‌‌کنم. من باور دارم که تفسیر شما به‌شکلی بنیادین صحیح است و من از ارتباطی که شما با این حقیقت برقرار کرده‌اید، شگفت‌‌زده‌ام. من امید دارم که جوانان غربی نامه‌ی شما را مطالعه کرده و به آن نگاهی واکاوانه خواهند داشت و امید دارم که این نامه بیداری قلب و ذهن‌ غربی‌ها را سرعت می‌بخشد.

با احترام و سپاس

دنیس رنکورت»

 
نامه‌ی صمیمانه‌ی دنیس رنکورت به رهبر انقلاب، ما را برآن داشت که با وی به گفت‌وگو بنشینیم:
 
* آقای پروفسور رنکورت! شما در نامه‌ی خود به رهبر معظم انقلاب گفته‌اید که امیدوار هستید نامه‌ی ایشان بیداری قلب و ذهن ‌غربی‌ها را سرعت ‌بخشد. به نظر شما، راهکارهای تحقق این هدف چیست؟
این سؤال بسیار مشکلی است. سؤال شما شامل دو بخش است. نخست چگونه نامه‌ی ایشان می‌تواند مثل دانه و بذر هرچه بیشتر و گسترده‌تر پخش شود. دوم چگونه این دانه و بذر علی‌رغم تبلیغات و فشارهای روانی شدید و مؤثر غرب و سلطه‌ی آمریکا در جهان، در قلب و ذهن یک شخص می‌تواند رشد و نمو کند. پاسخ به بخش اول سؤال در دنیای مدرن و با وجود اینترنت نسبتاً آسان است، اما بخش دوم یک سؤال واقعی است. این دانه و بذر تنها در خاکی که به‌قدر کافی حاصلخیز باشد و زمانی که به‌قدر ضرورت آب دریافت کند، به عمل می‌آید. اما سیستم غربی موجود در آمریکا و کانادا
رهبر انقلاب ایران می‌داند که خاک حاصلخیز در غرب که هنوز قابلیت اتصال به ارزش‌های انسانی و جهانی را دارد، در میان جوانان غربی است. به‌عنوان مثال، اخیراً دانش‌آموزان دختر دبیرستان «ورنون هیلز» شیکاگو در همبستگی با مسلمانان، حجاب بر سر کردند. مثال دیگر، پیوستن دانش‌آموزان به جنبش تحریم اسرائیل در واکنش به سیاست‌های نسل‌کشی این رژیم جنایتکار است.
همه‌ی نهادهایش (مدارس، دانشگاه‌ها، سیستم بهداشتی، درمانی، سیستم قانونی و اجرایی، رسانه‌ها، سازمان‌ها، شرکت‌ها و...) را به کار می‌گیرد تا قلب‌ها و مغزها را استریل و عقیم کند و تا آنجا که می‌تواند، محیط ذهنی جوانان غربی را خشک و بی‌حاصل نگه دارد و هم‌زمان آن‌ها را با چیزهای بی‌ارزش و داستان‌ها و داروهای کاذب که روح انسانی را خالی می‌کند، سرگرم کند.
 
* به نظر شما، رهبر انقلاب ایران چرا به‌جای نوشتن نامه به مسئولان سیاسی کشورهای غربی، جوانان را به‌عنوان مخاطبین نامه‌ی خود انتخاب کرده است؟
به نظر من، رهبر انقلاب ایران می‌داند که خاک حاصلخیز در غرب که هنوز قابلیت اتصال به ارزش‌های انسانی و جهانی را دارد، در میان جوانان غربی است. علی‌رغم رفتار خشونت‌آمیز نهادینه‌شده‌ی دانش‌آموزان در مدارس غربی، بسیاری از آن‌ها استقلال خود را در دوره‌ی دبیرستان و پیش از آنکه توسط سیستم آموزش غربی کاملاً له شوند، حفظ می‌کنند. بنابراین سن‌وسال در این میان تعیین‌کننده است؛ چراکه جوانان و نوجوانان در این سن در جست‌وجوی کشف حقیقت و عدالت در آن‌سوی سیستم حرفه‌ای آموزشی هستند. افراد نادری در غرب هستند که خود را از حصار سیستم رهانیده و در جست‌وجوی روش معتبر زندگی، به رهبران بزرگ ما مثل مالکوم ایکس (رهبر مسلمانان آمریکا)، مادر ماری جونز، لوسی پارسونز و محمدعلی تبدیل شده‌اند. علاوه بر آن، جوانان می‌توانند تأثیرات بسیار مثبت‌تری نسبت به سیاست‌مداران داشته باشند. به‌عنوان مثال، اخیراً دانش‌آموزان دختر دبیرستان «ورنون هیلز» شیکاگو در همبستگی با مسلمانان، حجاب بر سر کردند. در جامعه‌ای که به‌صورت سیستماتیک به مسلمانان بدگویی می‌شود و به آن‌ها تهمت زده می‌شود، این یک کار کاملاً دلسوزانه محسوب می‌شود. مثال دیگر، پیوستن دانش‌آموزان به جنبش تحریم اسرائیل در واکنش به سیاست‌های نسل‌کشی این رژیم جنایتکار است.

مجموعه طرح | مروری تصویری بر بخش‌‌هایی از نامه رهبر انقلاب به جوانان کشورهای غربی
* تفاوت نامه‌ی رهبر انقلاب ایران با نامه‌هایی سیاست‌مداران سایر کشورها یا شیوه‌های دیپلماسی که آن‌ها در پیش می‌گیرند چیست که توانسته شما را تحت‌تأثیر قرار دهد؟
درک و احساس من این است که نامه‌ی رهبر ایران درست، نافذ و معتبر است. در تجربه‌ی من، اینکه نامه‌ی یک رهبر می‌تواند درست، نافذ و معتبر باشد، یک اتفاق بسیار نادر است. نامه‌ی رهبر انقلاب ایران فراخوان به یک اقدام نیست، بلکه بیشتر دعوت به یک تأمل، اندیشه و بازگشت و راهنمایی برای کشف یک مسیر برای حرکتی سازنده در جهت انسانیت و نوع‌دوستی به‌دور از کشتار و خشونتی است که آمریکا در جهت کنترل همه‌ی مناطق اعمال می‌کند. در مقام مقایسه، به نظر من، پیام پاپ در حمله به مفاهیم ادراکی مثل «کاپیتالیسم» یا «تخریب محیط‌زیست» بدون سرزنش دروغ‌گویان و بدون اشاره به دولت‌های جنایتکار که بیشترین جنایت‌ها را در بُعد نسل‌کشی داخلی و جنگ‌های پنهان و آشکار خارجی انجام داده‌اند، سطحی بود. درباره‌ی سیاست‌مداران غربی به‌غیر از چند استثنا، بر یک قاعده اثبات شده است اکثر آن‌ها فاسد و کاملاً در ارتباطاتشان پوچ و تهی هستند.
 
* به نظر شما، راهکارهایی که رهبر ایران برای مبارزه با تروریسم در نامه‌ی خود پیشنهاد کرده‌اند، تا چه‌اندازه می‌تواند برای مقابله با گروه‌های تروریستی مثل داعش مؤثر باشد؟
نامه‌ بسیار دقیق و غنی است. درخواست اصلی و مستقیم برگرفته از نامه این است: «من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من، نخستین مرحله در ایجاد امنیت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زاست. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلط باشد و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود و تا روزی که منافع دولت‌ها بر ارزش‌های انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جست‌وجو کرد... من از شما جوانان می‌خواهم که برمبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیان‌های یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید.» این درخواست یک چالش در بحث مربوط به ریشه‌های واقعی تروریسم است و راه‌حل برپایه‌ی اصول فردی انسانی ارائه شده که پایه‌های آن بر هویت بنا شده است و با سیستم‌های ملی که به‌دنبال بی‌احترامی و تسلط بر سایر فرهنگ‌ها به هرقیمتی هستند، متزلزل نمی‌شود و نوسان پیدا نمی‌کند.
نامه‌ی رهبر انقلاب ایران فراخوان به یک اقدام نیست، بلکه بیشتر دعوت به یک تأمل، اندیشه و بازگشت و راهنمایی برای کشف یک مسیر برای حرکتی سازنده در جهت انسانیت و نوع‌دوستی به‌دور از کشتار و خشونتی است که آمریکا در جهت کنترل همه‌ی مناطق اعمال می‌کند.

بله من معتقدم که این یک راه‌حل واقعی و مؤثر برای جهانی است که باید جاه‌طلب‌های رژیم‌های اصلی تجاوزگر (آمریکا و متحدانش) را محدود کند. شهروندان باید جنایت‌های دولت‌های خود را به‌وضوح ببینند و هر کار ممکنی که برای محدود کردن و اصلاح اخلاقی سیاست‌مداران خود می‌توانند، انجام بدهند. این تنها راه رو‌به‌جلوست، اما هیچ نشانه‌ای از تمایل رهبران غربی برای اجرای آن وجود ندارد.
 
* به نظر شما، آیا دستگاه‌های سیاسی و تبلیغاتی کشورهای غربی اجازه می‌دهند یا تمایل دارند که نامه‌ی رهبر انقلاب ایران به دست جوانان غربی برسد؟
من فکر نمی‌کنم که این نامه می‌خواهد به‌عنوان بخشی از برنامه‌ی آموزشی دوره‌ی دبیرستان باشد. مقامات غربی نیز می‌دانند که اساتید دانشگاه مطیع هستند و به‌اندازه‌ی کافی به آن‌ها تلقین شده است که اجازه ندهند در کلاس‌ها و سمینارهای دانشگاهی بحث‌های معتبر و درست در مورد این نامه انجام شود. بنابراین این نامه تنها در مدارسی مثل دبیرستان «ایلنوی»، که دانش‌آموزان شجاع آن اصرار به آوردن نامه در برنامه‌ی درسی خود دارند و آماده‌ی نبرد هستند، مطرح خواهد شد. اگر آن‌ها این کار را انجام دهند، در مورد سیستم و خودشان بیشتر از هر کتاب یا نامه‌ی دیگری یاد خواهند گرفت.
 
* به نظر شما، چرا سیاست‌مداران غربی مایل نیستند جوانان غربی با اسلام واقعی آشنا شوند و این نامه تا چه‌اندازه در آشنا کردن جوانان غربی با اسلام واقعی می‌تواند مؤثر باشد؟
به نظر من، بهترین روش برای فهم اسلام، گفت‌وگو، کار و دوستی با مسلمانان است. به این دلیل که مسلمانان با اسلام زندگی می‌کنند. به نظر من، اسلامی که من می‌خواهم آن را بفهمم، اسلامی است که در جوامع اسلامی و توسط مسلمانان زندگی می‌شود و این اسلام است که تحسین و احترام من را برمی‌انگیزد. من به‌عنوان یک مسیحی آموزش دیده‌ام و من به اصول مسیحیت مثل عدالت و ارزش‌های انسانی بدون توجه به طبقه‌ی اقتصادی وفادار بوده‌ام، اما این تفسیر را که حتماً باید در یک مکان مشخص عبادت کنم، نپذیرفتم. من ترجیح می‌دهم با عیسایی باشم که او را صرافان از معبد بیرون انداختند. بنابراین من درک می‌کنم که اسلام نیز مانند مسیحیت مورد سوءاستفاده و تحریف برای مقاصد شیطانی قرار می‌گیرد. من فکر نمی‌کنم که این نامه از دانشجویان غربی بخواهد که آن‌ها مطالعات آکادمیک در مورد اسلام داشته باشند و هدف نامه نیز این نبوده است، اما باور دارم که نامه‌ی رهبر انقلاب ایران به جوانان غرب کمک خواهد کرد تا بینش خود را نسبت به اسلام غنی کنند.
منبع: http://farsi.khamenei.ir



برچسب‌ها: خامنه اینامه به جوانان کشورهای غربی
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 94/10/2 توسط محمد مهدی

دانلود نوای دیجیتال "ای طبیب ما،ای حبیب ما" با صدای علی فانی

دانلود نوای دیجیتال “ای طبیب ما،ای حبیب ما” با صدای علی فانی

 

دانلود نماهنگ “ای طبیب ما،ای حبیب ما”

دانلود با لینک مستقیم و حجم 17 مگابایت

 

دانلود فایل MP3

دانلود با لینک مستقیم و حجم 3 مگابایت

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

منبع: http://www.faraghlit.com



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94/10/1 توسط محمد مهدی

شادی در اسلام یعنی رضایت مندی از زندگی نه شوخی گرفتن آن

«شادی مفهومی است که در ذهن هر فردی حالت خاصی دارد که برخی با خنده آن را تعریف می کنند و بعضی یک حالت درونی خاص و … . اما باید گفت شادی حالت روحی است که در نتیجه حس رضایت مندی ایجاد می شود یعنی یک حس پیروزی و رضایت مندی از زندگی که نتیجه این حالت، شادی است. به همین دلیل باید نوع نگاه به زندگی را مورد دقت قرار دهیم که آیا در زندگی امروز ما رضایت مندی وجود دارد یا خیر.» این جملات بخشی از سخنان حجت الاسلام رسول حسن زاده، نایب رییس موسسه علمی معنوی بهداشت معنوی در خصوص شادی در زندگی و تاثیر آن بر سبک زندگی است؛ مشروح گفتگوی ما را با این استاد حوزه و دانشگاه و مولف کتاب “نگاهی متفاوت به افکار نیل دونالد” می خوانید:

 

شادی چه تعریفی دارد و چگونه می توان آن را در روند زندگی ایجاد کرد؟

شادی یک عنصر مورد نیاز جامعه جهانی و بشریت امروز است و عده ای این نیاز فطری و روحی انسان را به طرق مختلف غارت کرده اند که در دوره مدرنیته شاهد این چپاول هستیم. در حقیقت شادی امری است فطری که انسان با آن به دنیا آمده است.

شادی مفهومی است که در ذهن هر فردی حالت خاصی دارد که برخی با خنده آن را تعریف می کنند و بعضی یک حالت درونی خاص و … . اما باید گفت شادی حالت روحی است که در نتیجه حس رضایت مندی ایجاد می شود یعنی یک حس پیروزی و رضایت مندی از زندگی که نتیجه این حالت، شادی است. به همین دلیل باید نوع نگاه به زندگی را مورد دقت قرار دهیم که آیا در زندگی امروز ما رضایت مندی وجود دارد یا خیر.

این مسئله مستند هم دارد: «قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ»؛ بگو به فضل خدا و رحمت او شادمان شوند، زیرا این دو از هر چه می اندوزند بهتر است.(آیه 58 سوره یونس)

بنابراین، شادی یکی از مصایق رحمت الهی است که خداوند می فرماید تنها به فضل خداست که باید انسان ها خوشحال شوند که این نوع شادی از همه آنچه جمع می شود بهتر است.

 

بنابراین شادی در دین باید از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار باشد، آیا در حقیقت این طور است؟

بله، دقیقا؛ شادی در دین مطلوبیت دارد و ممدوح است و ما نمی توانیم شادی را انکار کنیم و برچسبی که جنبش های نوپدید مبنی بر اینکه ادیان مخالف شادی هستند، ادعای کاذبی بیش نیست و آیات قرآنی داریم که این ادعا را رد می کند، از جمله: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَهٌ» * «ضَاحِکَهٌ مُّسْتَبْشِرَهٌ»؛ «در آن روز چهره ‏هایى درخشانند* خندان و شادانند» (آیات 38 و 39 سوره عبس)

در واقع غایت دین شادی است که انسان را به مکانی به نام بهشت می رساند. بنابراین، شادی امری فطری و اولیه است که خدا در انسان قرار داده و حزن را از او گرفته است که آیه قرآن به این مطلب اشاره دارد: «قالوا الحمدالله الذی اذهب حزن»

اما شادی ارتباط مستقیم با ارزش های دینی و باورهای ما دارد یعنی دین آن را ارزش گذاری کرده است.

متاسفانه امروز ارزش گذاری شادی امری است که در سبک زندگی ما مغفول مانده و از این فرصت عرفان های کاذب سوء استفاده کرده و ظلم بزرگی را نسبت به انسان مرتکب می شوند. در این میان باید توجه داشت یکی از عواملی که شادی و حس رضایت را از زندگی انسان می رُباید، و موجب می شود غبار حزن بر دل او بنشیند، احساس عدم رضایت مندی است.

 

این حس عدم رضایت مندی چگونه حاصل می شود و چگونه سبک زندگی را تحت الشعاع خود قرار می دهد؟

مهم ترین مساله ای که احساس رضایت مندی را در فرد به وجود می آورد، آن است که واقعیت زندگی را بپذیریم و با فلسفه آن مشکلی نداشته باشیم. اما متاسفانه یکی از اتفاقاتی که در دوره مدرنیته به وقوع پیوست، به چالش کشیدن فلسفه زندگی بود و انسان ها در نتیجه آن دچار تردید شده و از اینکه چرا به دنیا آمده اند و فلسفه زندگی چیست، سوال پرسیدند و به تدریج با بحران هویت و حیران و سرگشتگی روبه رو شدند در نتیجه آمار خودکشی در غرب بالا رفت و این نتیجه القائات فلسفه مدرن و گرفتن حس رضایت مندی از زندگی بود. در همین راستا جنبش های نوپدید نیز با دامن زدن به این مساله افراد را دچار بحران های شدیدتری کردند.

 

چگونه؟

یکی از ادعاهای عرفان های کاذب و جنبش های نوپدید این است که می توانند شادی را به زندگی انسان باز گردانند. آنها با برگزاری کلاس های خاص و چاپ کتاب های متعدد، ظلم بزرگی به انسان کردند. القاء این موضوع که زندگی یک شوخی بیش نیست و نباید زندگی را جدی گرفت. آنها امروز با به خلسه کشاندن انسان ها و بی تفاوت کردن آنها نسبت به امور حیرت آور و فرو بردن آنها به جهل مرکب، همچنان زندگی را یک شوخی معرفی کنند که انسان نباید آن را جدی بگیرد و با خنده و رقص و آواز و … باید شاد باشد!

در این راستا جنبش های نوپدید و عرفان های کاذب پول بسیاری به جیب زده و از این احساس نیاز مردم سوء استفاده کرده و با رونق بخشیدن به بازار کلاس ها و چاپ کتاب های خود، وضع اقتصادی خاصی برای خود رقم زدند. مثلا اوشو رهبر عرفان اوشویی می گوید منظور من از خنده همان رقص است و تفاوت انسان با حیوانات در همین است. اگر به معبد رفتید و خیلی جدی شدید، بدانید معبد را اشتباه گرفته اید و تنها برای لذت و شادی و رقص باید به معبد رفت.

بنابراین، شادی نتیجه رضایت از زندگی است و در بستر زندگی اتفاق می افتد. در روایات وارد شده فردی به نزد امام صادق (ع) مراجعه کرد و از حل شدن مشکل چند ساله خود خبر داد و از ایشان خواست که بفرماید پاسخ کدامیک از دعاها و اذکار خود را گرفته است که امام (ع) به او فرمودند: «آن عمل تو که واسطه عدم جدایی یک زن و شوهر شدی و در نتیجه آن لبخند رضایتی بر لبان فرزند آنها نقش بست، موجب شادی دل تو و حل شدن مشکل ات شد نه اذکاری که قرائت کردی.»

بنابراین، شادی در بستر زندگی و در راستای انجام کارهای نیک اتفاق می افتد. در همین زمینه امام صادق (ع) می فرمایند: «شادی در سه زمان به دست می آید؛ یک آنکه انسان اهل وفا باشد دوم آنکه حقوق دیگران را رعایت کند و سوم در برابر سختی ها پایداری کند.» (تحف العقول، ص 323)

منبع: http://www.faraghlit.com




برچسب‌ها: سبک زندگی اسلامیشادی در اسلام
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94/10/1 توسط محمد مهدی
   1   2      >
طراح قالب : { معبرسایبری فندرسک}